لئو اشتراوس در مقدمه کتاب «حق طبیعی و تاریخ» درباره
پیروزی تاریخگرایی آلمانی در امریکا مینویسد:
«این نخستین بار نیست که ملتی که در میدان جنگ شکست خورده
است و میتوان گفت به عنوان پیکری سیاسی نابود شده
است، با تحمیل یوغ اندیشه خود به
فاتحانش والاترین ثمره پیروزیشان را از ایشان میرباید.»
برای اشتراوس که از تاریخگرایی افراطی هایدگر و اندیشه آلمانی سرخورده بود، و احتمالا میان برآمدن نازیسم و خلع سلاح اندیشه تاریخگرایانه
آلمانی در برابر آن رابطهای میدید، سیطره روزافزون تاریخگرایی در علوم اجتماعی
امریکایی نگرانکننده بود. در این جمله بصیرتی عالی در باره تاریخ اندیشه هست:
ردیابی شکست و ضعف در تاریخ اندیشه. نمونههای بسیاری میتوان ذکر کرد. مثلا: حمله
هردر به روشنگری فرانسوی. آلمانیها در قرن هجدهم نسبت به فرانسه کشور ناموجود تکهپاره
و عقبمانده بودند در برابر یک ابرقدرت. هردر برای نخستین بار با جعل واژه «روح
قومی» کوشید نوعی نسبیگرایی فرهنگی
را تئوریزه کند تا بتواند مشروعیت روشنگری و
عقلگرایی فرانسوی را زیر سوال ببرد.
آنچه پستکولونیالیسم میخوانند دقیقا فسلفهای است که بنا
به توصیف اشتراوس میتوان آن را فلسفه ملل شکستخورده نامید. مللی که در میدان
جنگ، یا میدان اقتصادی – سیاسی از غرب شکست خوردهاند و ضعیف شدهاند، انتقامشان
را با تاریخگرایی افراطی و نسبیکردن ارزشهای غربی از غرب میگیرند. هدف حمله «تاریخگرایی
جهان سومی» والاترین ارزشهای غرب فاتح است. آنچه را دوباره باید به غرب بازگرداند
همین ارزشهای والا ست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر