ایران یک زیستجهان مشترک است. جهانی است از
معانی مشترک که ما در آن به دنیا میآییم و نخستین شیوههای مواجهه با جهان را یاد
میگیریم. اکثر ما در دوران کودکی با ادبیات فارسی آشنا میشویم که میتوانیم
بگوییم نخستین دریافتهای ما را از بودن و زیستن میسازد. این دریافتهای اولیه
حتی اگر بعدا فراموش شوند، یا به کناری نهاده شوند، اهمیت خود را در بنیانیترین
لایههای شخصیت ما حفظ میکنند. سالها پیش عبدالکریم سروش در مقالهای ایرانیان
را وارث سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی دانست. زیستجهان ایرانی محصول ترکیب این
سه فرهنگ است و دو کتاب، شاهنامه و قرآن، متنهای بنیادین این فرهنگ را میسازد. در
دوران جدید سنت غربی هم در فرهنگ ایرانی جذب شد و ایران مدرن را ساخت. راه رستگاری
ما توازن میان این سه فرهنگ و گفتوگوی دائمی میان آنها است.
چشمانداز مطلوب
به نظر من تعریف دوباره آنچه که در علوم اجتماعی
«جامعه سیاسی» مینامند مهترین هدف ما باید باشد. امر سیاسی، امر مشترک در میان
ایرانیان باید مجددا تعریف شود. یعنی چیزهایی که مورد توافق همگان باشد و بتواند
پایهای برای زیست همگانی فراهم آورد. هر جامعهای فراسوی تضادها و شکافهای درونیاش
نیاز به اصولی دارد تا بتواند وحدتاش را حفظ کند. در دنیای قدیم شاه و مذهب این
نقش را برعهده داشتند. شاه نماد و نگهدارنده وحدت قلمروی سلطنتی بود. در دنیای
جدید ایده دموکراسی جانشین نظامهای سلطنتی پیشین شده است و دولتی دموکراتیک ضامن
وحدت سیاسی شده است. هر جامعهای در نهایت باید به توافقی اولیه برای برپایی نظمی
سیاسی که شامل حقوق و تکالیف همه شهروندان است، برسد. برای رسیدن به این هدف نخست
باید امر مشترک را تعریف کرد. ما در چه چیزهایی مشترکیم؟ چه چهارچوبی را برای حیات
سیاسیمان میپذیریم؟ بر روی این چهارچوب تاکید میکنم چون پیش از اینکه بخواهیم
درباره توسعه اقتصادی، وضعیت فرهنگی،
سیاست خارجی و دهها مساله و مشکل دیگر بحث
کنیم، نخست باید به قواعدی دست یابیم که فراسوی اختلافات بتوانند داور نهایی
باشند. امر سیاسی، جامعه سیاسی، امر مشترک (یا هر اسم دیگری که بر روی آن میگذارید.)
در واقع همان مرجعی نهایی است که بالای سر ما ایستاده است. امر سیاسی اینجا همچون
آگاهی جمعی جامعه عمل میکند. و از همه مهتر احساس تعلق ایجاد میکند. من حس میکنم
متعلق به یک اجتماع سیاسی هستم که همزمان هم حقوقی برای من قائل است و هم مسئولیتهایی
از من طلب میکند.
از چه مسیری باید رفت؟
جامعه ایران متاسفانه از این هدف بسیار دور است.
روز به روز چشمانداز توافق بر روی اصولی مشترک تیرهتر میشود. زبان مشترکی میان ما
نیست و این میتواند منجر به خشونت شود. هر گرایش سیاسی به سرعت به کالت بدل میشود.
کالتهای سیاسی معمولا دو ویژگی دارد: خودشیفتگی جمعی، اعضاء مدام خود را میستایند
و از با هم بودن و تائید یکدیگر لذت میبرند، دوم، تمام هویتشان بر اساس دشمن
بیرونی تعریف میشود. در چنین وضعی جامعه تکه تکه میشود، هیچ چسبی نمیتواند آنها
را به هم بچسباند. کثرت و تضاد وقتی مطلوب است که در چهارچوبی سیاسی و مدنی روی
دهد. تضاد وقتی تبدیل به جنگ همه با همه میشود، دیگر اصل مدنیت را مخدوش میکند.
در بحثهای عمومی عقل در سالهای اخیر به مقدار
بسیار زیادی کمیاب شده است. تصور میکنم
نخستین قدم به سوی چشمانداز مطلوبی که شرح دادم، شکستن این فضای کالتبندیشده و
گفتوگوی واقعی میان سنتهای فکری و سیاسی برای رسیدن به زبانی مشترک است.
این یادداشت در پاسخ به سوالهای سایت آسو نوشته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر