۱۳۹۴ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

جنبش زنان و مسئله دولت


اگر از خاستگاه‌های اولیه اندیشه برابری زن و مرد ـ که همگی لیبرال بوده‌اند ـ بگذریم، جنبش زنان تقریبا از اواخر قرن نوزدهم تا پایان دهه هفتاد عمدتا بخشی از جنبش چپ بوده است. از اواخر دهه هفتاد بود که زنان به تدریج از نقش سیاهی‌لشکر بودن در جنبش چپ خسته شدند و به تدریج با «خردی زنانه» کشف کردند دشمن اصلی دولت سرمایه‌داری نیست. این دولت دولتی دموکراتیک است که می‌توان از آن برای تحقق برابری جنسیتی کمک گرفت. این نقطه آغاز جدایی بخشی بزرگی از جنبش زنان از چپ رادیکال بود. این جدایی برای چپ اندکی دردناک بود. بخشی از روشنفکران چپ جه مرد و چه زن فمنیست‌ها را به خیانت متهم کردند و اینکه به اردوگاه رقیب پیوسته است و «کلفت سرمایه‌داری» شده است. حقیقت این است که نه در سطح نظری و در سطح عملی چپ نتوانست برای جنبش زنان رضایت‌بخش باشد. مارکسیسم به فهم مسئله زنان کمک اندکی می‌کند و آن را مسئله‌ای حاشیه‌ای و دست چندم می‌انگارد. در سطح عملی نیز تمام نیروی چپ رادیکال صرف مبارزه با دولت‌های دموکراتیک شده است، دولتی که دقیقا می‌تواند مهمترین متحد زنان باشد. واقعیت این است که مسئله زنان طبقاتی نیست، دولت دموکراتیک هم لزوما دشمن نیست. دشمن می‌تواند از «بالا» یا «پایین» بیاید و در مورد زنان ستم از پایین دستکمی از ستم از بالا ندارد. نهایتا می‌توانیم بگوییم چرخش جنبش زنان به سمت دولت برکات بسیاری برای آن داشته است. در طول دهه‌های هشتاد و نود شاهد تحولات وسیع و سریعی به نفع زنان در اکثر حوزه‌ها بوده‌ایم. زنان در مبارزه عملی خود کشف کردند دولت دموکراتیک نه دوست اصلی و نه دشمن اصلی است. دولت می‌تواند گاهی مشکل‌زا باشد اما می‌تواند در بسیاری از موارد راه‌ حل باشد. نکته جالب اینکه جنبش زنان همواره با بصیرتی عملی می‌داند که تغییر فرهنگی افق نهایی تغییر است و در این راه دولت و ساختار حقوقی تنها بخشی از مسئله است. بنابراین در این جنبش دولت‌شیفتگی مجال کمتری برای بروز داشته است.

در ایران هم این طلاق سیاسی میان چپ و جنبش زنان ـ فکر کنم به شکلی تراژیک‌تر ـ اتفاق افتاد. عدم دفاع موثر سازمان‌های عمده چپ از زنان بر سر مسئله اجباری شدن حجاب خاطره تلخ اکثر فعالان جنبش زنان است. تفاوت اصلی در این است که در ایران دولت دموکراتیک نیست و ستم به مقدار بسیار زیادی قانونی و دولتی است. با اینهمه اکثر فعالان زن یاد گرفته‌اند که از شعارها و کلیشه‌های سنتی چپ فاصله بگیرند و مبارزات‌شان را نه با دولت‌هراسی و نه با دولت‌شیفتگی پیش ببرند. همکاری فعالان زن با نهادهای غربی بدون هراس از برچسب همکاری با امپریالیسم و غیره یکی از تجلیات این سیاست جدید است. جنبش زنان ایران با همه کاستی‌هایش هنوز نمونه کاملی از یک جنبش موفق است و هوش عملی‌اش می‌تواند برای بقیه سرمشق باشد.

با اینهمه به نظر من خاطرات تلخ از بی‌توجهی جنبش‌های سیاسی به مسائل زنان گاهی فعالان جنبش زنان را به گونه‌ای افراطی تا مرز غیرسیاسی بودن می‌برد. مسئله دولت در ایران جدی است و جنبش زنان نمی‌تواند به آن بی‌اعتنا باشد. فکر نکنم کسی شکی در این نکته داشته باشد که برپایی دولتی دموکراتیک در ایران می‌تواند یک شبه بخش بزرگی از مشکلات زنان را حل کند: مشکلاتی که کمتر بار فرهنگی دارند و یکسره از بالا دیکته می‌شوند. جنبش زنان دیگر به اندازه کافی مستقل و پخته هست که اگر در مسائل کلی سیاست وارد بشود استحاله نشود. اگر جنبش زنان فعالانه‌تر و با صدای خاص خود «سیاسی» باشد، هم خود بهره بیشتری خواهد برد و هم می‌تواند افق جدیدی را در سپهر سیاسی ایران بگشاید.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر