۱۳۹۴ آذر ۱۰, سه‌شنبه

به سوی مارکسیسم پدیدارشناختی؟


 فیلسوف ویتنامی Thao 
تاریخ رابطه مارکسیسم و پدیدارشناسی/اگزیستانسیالیسم تاریخی پیچیده و دوگانه است: از طرفی تنش و مخالفت از طرفی دیگر تلاش برای ترکیب و سازش. لوکاچ پیر در کتابی نسبتا مشهور به نام «مارکسیسم یا اگزیستانسیالیسم؟» به این گرایش جدید فلسفی می‌تازد و آن را ناسازگار با مارکسیسم می‌داند. همچنان در «ویرانی عقل» نیز مجدد بر به فلسفه‌های اگزیستنس حمله می‌کند. سارتر در« مسئله روش» به حملات لوکاچ پاسخ می‌دهد. در فرانسه در سال‌های بعد جنگ به تدریج مارکسیسم و پدیدارشناسی به هم نزدیک شدند. مشهورترین شکل این نزدیکی را در آثار سارتر و مرلوپونتی می‌بینیم. اما در این دوره فیلسوفی ویتنامی به نام Thran Duc Thao مهم است: او در دوره استعمار هندوچین توسط فرانسه در اکول نرمال درس خواند و سپس مارکسیست شد و کتاب مهمی به نام «پدیدارشناسی و ماتریالیسم دیالکتیک» نوشت. کتاب تائو ۱۹۵۱ منتشر شد و بر بوردیو، آلتوسر، دریدا و  ریکور تاثیر گذاشت.  او تلاش کرد با تاکید بر آثار مارکس جوان نه تنها تطبیق‌پذیری مارکسیسم و پدیدارشناسی را نشان دهد بلکه کوشید بگوید مارکس جوان خود به نوعی فلسفه پدیدارشناسانه نزدیک است. حرفی  که برای مارکسیستی ارتودکس کفری نابخشودنی است. تائو بعد از چند سال به ویتنام برگشت. با حزب کمونیست ویتنام اختلاف پیدا کرد اما همچنان می‌توانست مقالاتی در له تان مدرن و نشریات دیگر بنویسید. او مبارزی ضداستعماری بود که به جای علم کردن غرب‌ستیزی کور، شناخت دقیقی از غرب داشت و خود فیلسوفی عالی بود. از این نظر نمونه جالبی از روشنفکر ضداستعماری جهان سومی است. تائو نهایتا برای مداوای پزشکی از سوی حزب کمونیست اجازه پیدا کرد که به فرانسه برود. او ۱۹۹۳ در پاریس درگذشت.

این روز‌ها تائو بعد از چند دهه فراموشی دوباره زنده شده است. اما این فراموشی مختص تائو نبود. اصولا از دهه شصت به بعد هم مارکسیسم و هم پدیدارشناسی به محاق رفتند. بنابراین پروژه تلفیق آن دو نیز به چیزی بی‌معنی بدل شد. اما از دهه  نود که پدیدارشناسی مجددا احیاء شد و در سال‌های اخیر که مارکسیسم تا حدی دوباره به صحنه برگشته است، مجددا پرسش رابطه مارکسیسم و پدیدارشناسی و امکان ترکیب آنها در فرانسه مطرح شده است. در چنین فضایی سارتر، مرلوپونتی و همچنین تائو اهمیتی دوباره پیدا کرده‌اند.

این بازگشت بی‌جهت نیست و منطبق است بر ساختار وضعیت کنونی ما: مارکسیسم فلسفه نقد «سیستم» است و پدیدارشناسی روش فهم امر انضمامی در موقعیتی مشخص. مارکسیسم در دیدن جنگل استاد و پدیدارشناسی در دیدن درخت. عصر ما هجوم دو نیروی شر از بیرون و درون است: جهانی شدن لجام‌گسیخته بازار در بیرون، و بی‌معنا شدن روز افزون زندگی و هیچ‌انگاری پیش‌رونده در درون. در چنین وضعیتی اتحاد مارکسیسم و پدیدارشناسی/اگزیستانسیالیسم یک استراتژی دوگانه برای مبارزه در بیرون و معنا‌آفرینی در درون است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر