۱۳۹۵ خرداد ۱۳, پنجشنبه

حوزه عمومی، اسلام و مسیحیت



استعداد پذیرش استقلال حوزه عمومی، و جدایی جامعه مدنی از دولت و دین در اسلام بسیار کم است. اسلام آنگاه که از حالت انفعال خارج می شود میل شدیدی به مهار حوزه عمومی دارد و در حالت رادیکال خواستار انحلال تمایز دولت و جامعه مدنی و استقرار دولتی اسلامی است. درست از همین روست که اسلام‌گرایی (که بازسازی ایدئولوژیک دوباره اسلام با دیدگاه و مفاهیمی مدرن است. اسلام‌گرایی را می‌توانیم نوعی «عرفان‌زدایی» از اسلام و دوباره سیاسی کردن آن بدانیم.) رو به سوی تمامیت‌خواهی دارد. یکی از ویژگی‌های جریان تمامیت‌خواهی مدرن گرایش قوی آن به فسخ تمایز دولت و جامعه است. کمونیسم و فاشیسم تاکنون دو صورت مسلط تمامیت‌خواهی مدرن بوده‌اند. برخی از اشکال افراطی اسلام‌گرایی را باید سومین شکل تمامیت‌خواهی بدانیم که اگرچه شباهت‌هایی ژنریک با دو صورت قبلی دارند، اما تفاوت‌هایی اساسی نیز دارند. نمونه‌ها: جمهوری اسلامی دهه شصت، طالبان، داعش.

مسیحیت درست برعکس اسلام بوده است: تمایز نظم روحانی و نظم دنیوی در نظر (و نه همیشه در عمل)، امکان مشروعیت‌یابی تمایز این دو حوزه را فراهم کرد. این تمایز از اناجیل چهارگانه آغاز شد، با نقد پولس رسول به شریعت‌محوری یهودی گسترش یافت و نهایتا با اگوستین قدیس به آموزه اصلی کلیسای کاتولیک بدل شد. این تمایز باعث شد در قرون وسطای مسیحی دو دولت به وجود آید: یکی روحانی (کلیسا) و دیگری دنیوی (سلطنت). کلیسا در حوزه سیاست مدعی بود اما نه تا جایی که تمامیت قدرت سیاسی را تسخیر کند، می‌توان گفت کار کلیسا ایذاء دائمی حوزه سیاسی بود. رابطه پاپ و شاه در قرون وسطا رابطه‌ای الاکلنگی بود، هر وقت پاپ قوی می‌شود شاه ضعیف می‌شد و بالعکس. با برآمدن حکومت‌های پادشاهی مطلقه قدرت کلیسا بیش از پیش محدود شد و نهایتا با تولد دموکراسی مدرن و تفکیک دین و دولت و جامعه مدنی کلیسا از حق دخالت در امور عمومی محروم شد. پذیرش این فرایند برای مسیحیت با درد و جراحت بسیار همراه بود اما یک چیز نهایتا مسیحیت را به دموکراسی پیوند داد و آن استعداد درونی خود این دین برای پذیرش جدایی نظم روحانی و نظم دنیوی بود. بنابراین می‌توان گفت مسیحیت در مجموع به گسترش دموکراسی کمک کرد. و درست از همین رو است که مارسل گوشه مسیحیت را «دین خروج از دین* » می‌خواند. مسیحیت استعدادی درونی برای پذیرش سکولاریسم مدرن داشت.

در اسلام و یهودیت این استعداد وجود ندارد. نظم روحانی و دنیوی از هم جدا نیستند. همه چیز حوزه اسلام و شریعت است. خداوند برای هر چیزی قانون دارد، بر ماست که قانون الهی را کشف کنیم. آرزوی جامعه‌ای کاملا سازمان‌یافته بر اساس شریعت آرزویی ذاتا تمامیت‌خواهانه و دهشتناک است. اسلام حتی به دلیل خصلت‌های امپراتوری‌خواهانه‌اش استعداد بیشتری از یهودیت برای مبدل شدن به دینی تمامیت‌خواه دارد. هالاخای یهودی نسبت به شریعت اسلامی کمتر تمامیت‌خواه است. عصر جدید وسایل و لوازم تمامیت‌خواهی را در اختیار اسلام قرار داد و اسلام نیز آنها را به سرعت از دست مدرنیته قاپید.

باری، ما با دینی مواجه هستیم که مدام می‌کوشد حوزه عمومی سکولار را کنترل کند و اگر بتواند دولت را تسخیر کند سلطه‌اش را بر امور عمومی و خصوصی به حداکثر خواهد رساند.  اسلام با سکولاریسم مشکل دارد و به این سادگی‌ها هم مشکلش حل نمی‌شود. این را نمی‌توان کتمان کرد. حوزه عمومی باید به سلطه مومنان درآید. اساس دموکراسی وجود حوزه عمومی سکولار است و یکی از آزادی‌های بنیادین دموکراتیک آزادی کفر‌گویی است، روشن است که اسلام با این بنیاد نه تنها مشکل دارد که با قدرت تمام علیه آن مبارزه می‌کند. و خبر بد اینکه نه در تنها در خاورمیانه -که در آنجا می‌تازد - که  در اروپا هم به پیروزی‌هایی نسبی رسیده است. بنابراین به راحتی می‌توانیم  بگوییم بله ! اسلام با دموکراسی مشکل دارد. و باز به همین  دلیل می‌توان گفت مجادله دائمی بر سر توهین به مقدسات چیزی نیست جز تلاش برای تسخیر حوزه عمومی و تحدید/تهدید آزادی‌های اساسی‌.

تاکنون در خاورمیانه تنها دو نیرو توانسته‌اند تا حدی در برابر فشار اسلام برای انحلال تمایز امور دینی و جامعه مدنی مقاومت کنند: بازار آزاد (نمونه: دوبی) دولت‌های سکولار غیردموکراتیک (نمونه: مصر). اما تاکنون هیچگاه اسلام بر اساس میلی درونی و توافقی خرد‌مندانه و معتمدانه به خودسالاری حوزه عمومی و پذیرش ماهیت سکولار آن تن نداده است. تنها تجربه ناقص و پراشکال موجود اصلاح‌طلبی دینی در ایران بود که آن هم به سختی شکست خورد. درست به همین خاطر است که می‌توانیم بگوییم اسلام نسبت به مسیحیت دین قابل اعتمادی نیست.

* منظور گوشه پایان دین نیست. منظور این است که مسیحیت استعدادی دارد برای پایان دادن به دین به مثابه مبنایی برای اداره جامعه. برای او عصر سکولار به معنی پایان یافتن ایمان دینی نیست، تنها به معنای پایان یافتن سلطه سازمان‌یافته و نهادینه‌شده دین در جامعه است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر