میدانیم که دهه چهل و پنجاه اسلامگرایی همچون یک ایدئولوژی ضدسرمایهداری و
به عنوان رقیب مارکسیسم پا به عرصه سیاست و نظریه گذاشت. این ایدئولوژی و حاملان
آن در انقلاب پنجاه و هفت پیروز شدند و توانستند دستگاه دولت را در اختیار بگیرند.
باور عمومی این است که پس از جنگ بخش زیادی از حاملان این ایدئولوژی از آن گسستند
به «راست» چرخیدند و ادبیاتی لیبرال و نولیبرال را جانشین اسلامگرایی ضدسرمایهدارانه
کردند. در این یادداشت میکوشم این باور را زیر سوال ببرم و در مقابل فرضیه دیگری
طرح کنم: اسلامگرایی و رتوریک ضدسرمایهدارنهاش از همان ابتدا اسب تروای گروهی
بود که در پی دستیابی به موقعیت مسلط اقتصادی و سیاسی بودند. اسلامگرایی
ضدسرمایهدارانه تنها تسمه نقالهای بود برای قدرتگیری گروههای اجتماعی هراسان
از مدرنسازی شتابان و تناقضساز پهلوی. بنابراین «نولیبرال» شدن این «طبقه» نه
حاصل گسست از «آرمانهای بربادرفته انقلاب اسلامی» که دقیقا حاصل جوهر حقیقی آن
آرمانها ست.
سه مرحله اسلامگرایی: مقاومت، تمامیتخواهی، پساتمامیتخواهی
نوسرمایهدار
نخست یک گاهشناسی کوتاه: اسلامگرایی در ایران تاکنون سه مرحله را پشت سر
گذاشته است. نخستین مرحله با لحظه شریعتی مشخص میشود. آثار علی شریعتی
بازنماییکننده لحظه تشکیل نفس اسلامی است. طرح فکری شریعتی در یک کلام و
به صورت بسیار خلاصه تلاش برای صورتبندی نظریه سوژه اسلامی است. مرحله
دوم، با لحظه خمینی مشخص میشود.
مهمترین عمل خمینی بنیانگذاری دولت اسلامی بود. اهمیت خمینی در تعالی
اسلامگرایی از آگاهی به دولت است. گذر از نفس به دولت با انقلابی نیرومند شکل
گرفت و همین امر دولت جدید را از مشروعیتی کمنظیر برخوردار کرد. دولت اسلامی در
مرحله اول ایدهآلی تمامیتخواهانه داشت: بنیان نهادن جامعه یکدست اسلامی. نهاد
مرجع و کلیدی آن زندان بود. اوین در دهه شصت چکیده نهایی آن سالها ست. در دهه
چهل و پنجاه اسلامگرایی ایدئولوژی مقاومت بود. در دهه شصت به ایدئولوژی دولت بدل
شد. اگر پرسش اصلی ایدئولوژی اسلامی در مرحله اول «نفس اسلامی چیست؟» بود، پرسش
اساسی مرحله دوم به «دولت اسلامی چیست؟» تغییر کرد. دولت جدید فضای گشودهای برای
نسل جدیدی از نظریهپردازان، روزنامهنگاران، نویسندگان، هنرمندان، و خصوصا فیلمسازان
(اهمیت سینما در حکومت اسلامی موضوعی مفصل است که مجالی دیگر میطلبد.) ایجاد کرد.
آنها فرماندهان جوان و تازهنفس جنبش اسلامی بودند که ماموریتشان فتح سنگر به
سنگر تمامیت جامعه مدنی بود. نبرد تازهای آغاز شد. در هر حوزه مسائل مختلفی سربر
میآورد: هنر اسلامی چیست؟ سینمای اسلامی چیست؟ آیا علم اسلامی ممکن است؟ نسبت
اسلام با علوم انسانی جدید چیست؟
مرحله سوم پیچیدهترین مرحله است و آن را نمیتوان به راحتی خلاصه کرد. در این
دوره میراث تمامیتخواهی محدود و گزینشی شد و با نوعی سرمایهداری در آمیخت. نهاد
مرجع و کلیدی در این دوره بازار است. در سطح ایدئولوژیک در این دوره شاهد ظهور اسلامگرایی
محافظهکار هستیم. هر دو جناح حکومت، با درجاتی مختلف محافظهکار هستند. مسئله
اصلی در این دوران که هنوز از آن جدا نشدهایم، نسبت ایدئولوژی اسلامی با
لیبرالیسم و سرمایهداری است.
تولد یک طبقه: بورژوازی اسلامی
واقعیت درونی مراحل سهگانه جنبش اسلامی، چیزی نیست جز نبردی برای تشکیل یک
طبقه جدید. اکنون که گدازه جنبش اسلامی سرد شده است، میتوانیم شکل نهایی و واقعی
آن را ببینیم: یک بورژوازی اسلامی. تاریخ پنجاه سال اخیر ایران، زمانی برای شکلگیری
این طبقه بوده است. مراحل سهگانه ایدئولوژی اسلامی، یعنی مقاومت، دولت تمامیتخواه،
و پساتمامیتخواهی نوسرمایهدار منطبق است بر مراحل سهگانه تشکیل یک طبقه: در
مرحله اول جنبش اسلامی شکل گرفت. این جنبش ریشه در طبقات و گروهای مختلفی
داشت: خردهبورژوازی مذهبی، بورژوازی سنتی (بازار)، بخشی از روحانیون و حتی بخشهایی
از طبقه کارگر، و تهیدستان و لمپنپرولتاریای شهری. جنبش اسلامی همچون توری بزرگ
مجموعهای ناهمگن از طبقات مختلف را زیر پرچمی واحد جمع کرد. تنها وجه اشتراک این
مجموعه ناهمگن حس کینتوزی شدید به خردهبورژوازی و بورژوازی نوپای دوران پهلوی ،
و نوعی حس مذهبی مشترک بود. از همین رو جنبش اسلامی را نمیتوان با مفاهیم کلاسیک مارکسیستی توضح داد. این درست است که
خردهبورژوازی مذهبی مهمترین موتور متحرکه این جنبش بود و عملا بیشتر روشنفکران
ارگانیک جنبش اسلامی از میان این قشر برخاستند، اما بسیار اشتباه است این جنبش را
به این لایه از طبقه متوسط فروبکاهیم. جنبش اسلامی را همواره باید همچون توری بزرگ
درنظر بگیریم که از ناراضیان دولت پهلوی نیروهایی صید کرد. یکی از مهمترین مشخصات
اسلامگرایان و کسانی که به بسیج سیاسی و اجتماعی آنها پیوستند احساس خودآگاهی
شدید گروهی آنها بود. نه چپها، نه لیبرالها، نه طبقه متوسط سکولار و غیره،
هیچکدام تا این اندازه به وجود خود به عنوان یک گروه متمایز خودآگاه نبودند. میتوان
گفت در سالهای ابتدای انقلاب این گروهها در برابر موج اسلامی جدید که شدیدا به
وجود خود به عنوان یک گروه متمایز آگاه
بود، گیج و شوکه بودند. دههها طول کشید که «سکولارها» به گونهای نصف نیمه و
ضعیف توانستند هویتی جدید در برابر اسلامگرایان بسازند. هویتی که هنوز در برابر
انسجام نسبی اسلامگرایان کمرنگ و بیسو ست.
مرحله اول و دوم پیش - تاریخ تشکیل بورژوازی اسلامی است. موجی که از سالهای
چهل حرکت کرده بود، با انقلاب دولتی جدید بنیان گذاشته بود، رفته رفته در سالهای
پس از جنگ با تسلط نهایی بر ابزار تولید و منابع سرمایه به یک طبقه به معنای
تقریبا کلاسیک کلمه بدل شد. اکنون حدود و ثغور این طبقه کم و بیش مشخص شده است.
بورژوازی اسلامی تنها در ایران این چنین صورتبندی کلاسیکی داشته است و با انقلاب
تودهای وسیع و قدرتمندی به قدرت رسیده است. در ترکیه و مصر بورژوازی اسلامی مسیر
نسبتا متفاوتی را طی کرده است. اما در این کشورها هم نقطه آغاز معمولا یک رادیکالیسم
جعلی ضدسرمایهدارانه و ضدغربی بوده است و در ادامه چرخش محافظهکارانه و استقرار
یک طبقه بورژوای جدید. در ترکیه صبر و زیرکی
اسلامگرایان آنها را در قدرت نگه داشت. در مصر ذوقزدگی عجولانه و خامدستی
آنان موجب شکستشان شد. نقطه اوج مرحله سوم تولد یک امپریالیسم محلی است. رشد
بورژوازی اسلامی در ایران، ترکیه و عربستان آنها را وارد رقابتهای منطقهای و یک
امپریالیسم محلی کرده است و درست از همین رو ایدئولوژی آنها عناصری از ملیگرایی
ایرانی یا ترکی یا عربی را به خود جذب کرده است. پیامد این وضعیت جنگها، رقابتها
و کشمکشهای منطقهای است که تازه در آغاز آن هستیم.
رتوریک ضدسرمایهدارنه اسلامگرایی از همان ابتدا شوخی تلخی بیش نبود. اسلامگرایی
از روز نخست ایدئولوژی سلطه بود و هرجایی که مسلط شد نوعی سرمایهداری خشن و دولتهایی
کم یا بیش مستبد به بار آورد. ندیدن پیوستگی تاریخ اسلامگرایی و «روح اسلامی» که
با اراده به قدرت، فراسوی نیتهای فردی به طرف سلطه بیشتر بر انسان و طبیعت حرکت
میکند، خطایی فلسفی و سیاسی ست.
لینک مقاله در سایت بی بی سی
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفاین تحلیل کماکان مارکسیستی-مارکسی ست بابک. اگر بورژوازی یا سرمایهداری را به معنای مارکسی در نظر گرفته ای هنوز اساس مفهومی تحلیلت بر پایه این مفهوم استوار است. ترکیب « بورژوازی اسلامی » ترکیب ناسازی ست چرا که دومی عارض بر اولی است در حالیکه نقد به این مفهوم در نوشته ات هم نقد به بورژوازی ست هم اضافه اسلامی. عنوان مقاله ات و آنالوژی که برقرار کرده ای ثابت میکند که تحلیلت بر پایه « سرمایهداری شر » است. داستان اسب تروا را اگر در نظر بگیریم یکسو سرمایهداری ست و یک سو فضای مطلوبی که اسلامگرایی به شکل گفتمان ضدسرمایهداری وارد آن شد و بعد به تخریب فضای مطلوب ضربه زد.
پاسخحذفدرباره دولت هم همینطور است. دولت فینفسه شر نیست. دولت میتواند در خدمت روحانیتسالاری یا هر ایدئولوژی دینی باشد میتواند هم در خدمت دولت سکولار ملی باشد. اما دولتیشدنِ اسلامگرایی در نوشته ات آن نقطهای است که میخواهی به کل مفهوم دولت نقد وارد کنی.
خلاصه اینکه اسلامگرایی به خودی خود به عنوان یک ایدئولوژی ضد ارزشهای سکولار نامطلوب است، چه در بطن یک جنبش انقلابی دمیده شود چه خصلتی سرمایهدارانه و دولتی داشته باشد.
محمد اول اینکه این تحلیل مارکسی - وبری است. از مارکسیسم کلاسیک بسیار فاصله دارد. عناصر فرهنگی و ایدئولوژیک را بسیار جدی میگیرد. دوم اینکه : من کجا گفتم سرمایهداری شر است؟ میدانم که چپهای ایرانی بر مبنای این گزاره فکر و عمل میکنند. من به شدت با این گزاره مخالفم چون اتفاقا «مارکسی» نیست. انتزاعی و غیرتاریخی است. اما همانقدر که «سرمایهداری شر است» انتزاعی و غیر تاریخی ست «سرمایهداری خیر است» هم انتزاعی و غیرتاریخی ست. مسئله از این قرار است: وطیفه محقق جاجمنت اخلاقی درباره سرمایهداری نیست. سرمایهداری یک سیستم پیچیده است که امکانات بینظیری برای بشر به وجود آورده و همان حال مشکلاتی جدیدی برای او درست کرده. بنابراین به هیچ وجه به این گزاره کلی بیمعنا «سرمایهداری شر است» باور ندارم. سوم اینکه سرمایهداری نداریم و سرمایهداریها داریم. این اشتباه راست سکولار ایرانی است که تفاوت انواع سرمیاهداری را نمیبییند و فکر میکنند روحانی و قوچانی قرینه بورژوازی اروپایی است. بوروژوازی اسلامی وجود خاص و تاریخی خاص در منطقه ما دارد که باید تحلیل شود. قابل تقلیل به نسخه اروپاییاش نیست. در مورد دولت هم همینطور. دولت به طور کلی نداریم. دولت استالینی داریم، دولت فاشیستی داریم، دولت اسلامگرا داریم، دولت لیبرال داریم و غیره. من به هیچ وجه باور ندارم دولت به طور کلی شر است از هیچ جای این مقاله هم چنین چیزی استنباط نمیشود. بحث من در اینجا نقد دولت تمامیتخواه اسلامی است که از نظر من بله شر است. هدف من در این یادداشت این بود که در برابر چپهایی که فکر میکنند اسلامگرایی ضدسرمایهداری است بگویم که چنین چیزی نیست بلکه نوعی سرمایهداری غیرلیبرال غیرغربی در اینجا حاکم شده است. نهایتا پروژه من کمک به بورژوازی ملی و لیبرال است برای اینکه خودش را در برابر بورژوازی اسلامی دوباره تعریف کند. فعلا در چهارچوب ایران من با سرمایهداری به طور کلی مخالف نیستم و این موضوع را کاملا ابلهانه میدانم. اختلاف نظر من با چپها در همین جا ست. قرار است به طور مرتب برای بی بی سی بنویسم. در یادداشتهای بعدی این نکات را بیشتر باز میکنم.
پاسخحذفبحث در سطح معنایی و منطقی ست. سرمایهداری اسلامی، سرمایهداری کلیسایی، سرمایهداری آمریکایی و ... مفاهیمی دقیق نیستند. همانطور که چپ اسلامی یا لیبرالیسم اسلامی دقیق نیستند. در واقع ما با دو مفهوم متصل بهم مواجهیم که برای سهولت استفاده می شوند. مثلا ما وقتی میگوییم یک ایده ای به نام چپ اسلامی وجود دارد، منظورمان این است که ایده ای هست که دو ایده متفاوت را جمع کرده است اما آن دو ایده ذاتی یکدیگر نیستند، یعنی در خود آن ایده هم یکی مستلزم و مقتضی دیگری نیست... اگر ما منتقد « سرمایهداری اسلامی » هستیم باید مشخص کنیم کجا به اسلامگرایی نقد داریم کجا به سرمایهداری. همانطور که وقتی میگوییم دولت تمامیتخواه باید مشخص کنیم با دولت مشکل داریم یا توتالیستاریسم. درباره دولت متوجه شدم که نقدت به توتالیستاریسم است اما در نوشته اصلی ات به دولتی شدن ایدئولوژی اسلامی اشاره کردی. آنجا مشخص نیست که اسلامگرایی در دولتی شدن محل نقد است یا اسلامگرایی به قول فرانسویها comme tel یا بقول معروف per se. در ضمن چپها همه فکر نمیکنند که اسلامگرایی ضدسرمایهداری ست. نقد بسیاری از چپها نقد به همین بورژوازی شکل گرفته در ساختار اسلامگراست مشابه تزی که خودت ارائه کردی. عبارت « تشیع صفوی » در آثار شریعتی، که آشکارا از تحلیلهای ضدسرمایهدارانه استفاده میکرد، نمونه چنین نقدی به دینسالاری سرمایهدارانه و امپریالیستی بود.
پاسخحذفنکته اصلی همین است: مفهوم «بورژوازی اسلامی» یک ایده انتزاعی نیست. یک واقعیت بیرونی است. نظریه نیست. چپ اسلامی نظریه است یا ادعا دارد که هست. بورژوازی اسلامی یک طبقه است که به منابع سرمایه وصل است و از نظر ایدئولوژیک اسلامی است. من اینجا سعی کردم سیر تکوین این طبقه جدید را به اختصار شرح دهم. در مورد اسلامگرایی و دولت: خوب معلوم است، نقد من به اسلامی شدن دولت است. باز تاکید میکنم تو دولت را خیلی کلی و انتزاعی در نظر میگیری. اینطوری یا باید از دولت همیشه دفاع کنیم یا باید همیشه ازش متنفر باشیم. دولت اسلامی نوع خاصی از دولت است که با آن مخالفم. از این به هیچ عنوان در نمیآید که من با دولت به طور کلی مخالفم. در مورد سرمایهداری هم همیینطور. نوع خاصی از سرمایهداری در ایران هست که باید آن را شناخت و به نوع غربیاش تقلیلاش نداد. من این تقلیلگرایی را هم در راست میبینم و هم در چپ. بله بعضی از چپها به سرمایهداری جمهوری اسلامی موجود در ایران حمله میکنند اما مشکلشان بیشتر سرمایهداری است نه ترکیبش با ایدئولوژی اسلامی. مسئله من برعکس است: من میخواهم نتایج ترکیب اسلامگرایی را با سرمایهداری تحلیل کنم. در واقع سوال من این است: یک اسلامگرایی مسلح به سرمایهداری چه گونه چیزی است؟ در اینجا نقد به من سرمایهداری اگرچه وجود دارد اما مسئله ثانویه است. درست به همین دلیل است که یک صورتبندی آلترناتیو از سرمایهداری در ایران را را ممکن میبینیم: به گونهای که بورژوازی ملی و لیبرال رهبری آن را به دست بگیرد. چیزی که سی سال است نه جپها میفهمند نه راستها ائتلاف بر سر این پروژه است. مثلا نماینده بورژوازی ملی در مقطع انقلاب ۵۷ بخیتار بود. چپ و راست باید بر سر دولت بخیتار ائتلاف میکردند. خوب، نکردند. هر دو رفتند زیر عبای خمینی، بختبار را زدند، بعد با هم گلاویز شدند، بعد دولت اسلامی هر دوتایشان را پرت کرد بیرون. باید از تکرار این تجربه به شکلی دیگر پرهیز کرد. خلاصه اینطوری. مخلصیم.
پاسخحذفیک جمله حذف شده بود در ابتدای کامنت: مفهوم بورژوازی اسلامی یک ایده انتزاعی نیست که بشود با معیارهای فرمال منطقی آنرا بررسید.
پاسخحذف