نه. خیلی ساده نه. هر
چه میگذرد بیشتر دارم فکر میکنم که کاربرد مستقیم نظریات و فلسفههای انتقادی در
سیاست روزمره چقدر میتواند خطرناک باشد. (بدیهی است که منظورم این نیست که این
نظریات را باید کنار بگذاریم، اما شیوه کاربرد آنها باید تغییر دهیم.) در سیاست
روزمره باید به صراحت و سادگی عقل سلیم برگردیم. «روشنفکران» البته در این حالت
احساس میکنند سفیه و احمق شدهاند. اما سفاهت و حماقت از دانش و تعقل بسیار نیز میتواند بیاید. این
نکته را از زمان کانت میدانیم که عقل در اوج فعالیتاش و در درخشانترین دستاوردش
(که کانت در درخشانیاش هیچ شکی نداشت.) میتواند مهمل بگوید. امکان مهملگویی را
همیشه میدانستیم، اما کشف بزرگ کانت تشخیص خطر بالقوه مهملگویی در خود عقل و در عالیترین
حالتاش، یعنی در متافیزیک بود. بنا به استعاره مشهورش در اواخر «نقد عقل محض» عقل
از جایی به بعد ساختمانی را میخواهد بسازد که هیچ مصالحی برایش ندارد. تنها نقشه
آن را دارد. استعاره را ادامه بدهیم: بنابراین همه چیز روی کاغذ درست است اما در
واقعیت این نقشه به مضحکه بدل میشود.
نه. غرب، یعنی سیستمهای
سیاسی غربی، نخبگان و روزنامهنگاران و افکار عمومی مردم مشکلی «فلسفی» با اسلام
ندارند. آنها نه از اسلام خوششان میآید نه بدشان میآید. القاء این نکته که گویی
غرب فینفسه ستیزی با اسلام و مسلمانان دارد فقط یک اسم دارد: دروغ محض. آزادی
دینی در دموکراسیهای غربی دو قرنی هست که جا افتاده. تا جایی که دغدغه ایمان و
انجام مناسک باشد، هیچ مشکلی با اسلام وجود ندارد که هیچ، تسهیلات بسیاری هم برای
مسلمانان وجود دارد. در کشوری که من زندگی میکنم مسلمانان تا جایی که «مومن»
هستند کاملا آزادند. این همه تبلیغات درباره هیولایی به نام لائیسیته فرانسوی هم
پروپاگاندایی است که راه جمهوری اسلامی و طالبان و القاعده و داعش را هموار میکند.
پس مشکل از کجاست؟ مشکل
این است: اسلام تا زمانی که ایمان و مناسک است هیچ مشکلی با آن وجود ندارد. اما به
محض اینکه به پروژه سیاسی – اجتماعی بدل میشود، بله، «همه» از چپ تا راست، از بیخدا
تا مسیحی، از طبقه بالا تا طبقه پایین، از نخبه تا عامه با این اسلام مشکل دارند. و
متاسفانه چهره عمومی اسلام بیش از پیش دارد ایدئولوژیکتر میشود. در پس این
ایدئولوژی «پروژه یک جامعه» وجود دارد. از اینجاست که مشکل حجاب و ورزش و زنگ
موسیقی و رقص دختران در مدارس، مسئله حدود نقد اسلام و کشیدن چهره پیامبر و غیره و
غیره به وجود میآید. این دعوا ماهیتی سیاسی دارد نه الاهیاتی. کسی با ایمان کاری
ندارد، مشکل وجه ایدئولوژیک و میل بیپایان آن برای سلطه سیاسی و اجتماعی است.
مشکل غرب با اسلام، و
همچنین مشکل ما سکولارهای راست و چپ با اسلامگرایان مشکل «اعتماد» است. این همه
بحثهای الاهیاتی و نظری مستقیما در سیاست روزمره به ما سودی نمیرسانند. (البته
ابدا به این معنی نیست که هیچ فایدهای ندارند یا نباید باشند. فایده این بحثها
به شکلی دیگر به جامعه میرسد نه به طور مستقیم و آنی.) اسلامگرایان بارها نشان
دادهاند که نمیشود به آنها اعتماد کرد، ابتدا از نردبان دموکراسی بالا میروند
بعد زیر آن میزنند. دیگر دستشان برای همه رو شده است. ادای دموکراسی و حقوق بشر
و حقوق زنان و غیره در نیاورید. کارنامه شما متاسفانه پر از ریاکاری ست.
افکار عمومی در غرب
به حق نسبت یه این اسلام ایدئولوژیک و سلطهگر سوءظن دارد. به راحتی نمیتواند
اعتماد کند. ما هم نمیتوانیم. به اندازه کافی گواه برای عدماعتماد داریم. مشکل
در بدگمانی ما نیست، مشکل در بیمسولیتی و ریاکاری اسلامگرایان است.
با همه اینها راه
همزیستی از «اعتماد» دوباره میگذرد. بزرگترین پرسش پیش روی ما چه در غرب چه در
خاورمیانه این است: چگونه مجددا در چهارچوب قراردادی اجتماعی به همدیگر اعتماد
کنیم؟ اعتمادی که آزمونپذیر و مسولیتآور باشد. تا زمانی که این اعتماد وجود
ندارد دولتهای دموکراتیک باید در چهارچوب موازین قانونی اما با اقتدار این نوع
اسلام – یعنی اسلام ایدئولوژیک سلطهگر را – محدود کنند.
چرا فیسبوکتون رو دی اکتیو کردید؟
پاسخحذفخيلي متاسف شدم از اينكه ما رو از خوندن پستها و نظرات دقيق و قابل تاملتون در فيسبوك محروم كردين
پاسخحذفخيلي متاسف شدم از اينكه ما رو از خوندن پستها و نظرات دقيق و قابل تاملتون در فيسبوك محروم كردين
پاسخحذف