۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

برجام چگونه محقق شد؟


اگرچه این واقعیت دل ما را می‌آزارد اما باید به آن اعتراف کرد: آنچه «برجام» را محقق کرد  به قول مونتسکیو «ذهنیت تجاری» بود. او و فیلسوفان روشنگری بدبینی تاریخی اروپایان به تجارت را کنار گذاشتند و کوشیدند نگرشی جدید را بسط دهند. مونتسکیو می‌گوید هر جا تجارت رواج می‌یابد نرمش در آنجا حاکم می‌شود، تجارت می‌تواند ملت‌ها را به یکدیگر پیوند زند و مانع جنگ شود. دو ملتی که با هم روابط تجاری دارند مشکل بتوانند با هم بجنگند. تصور می‌کنم آنچه را که مونتسکیو هدف گرفته است «روح سلحشوری» شوالیه‌ها است که درست در نقطه مقابل ذهنیت تجاری است. روح سلحشوری آکنده از جوانمردی و پاکبازی و شجاعت است. مرد آن است که بی چشم‌داشت دنیوی سلحشورانه به جبهه نبرد برود و دشمن را به خاک اندازد. ننگ است برای شهسواری جوانمرد در غم چند سکه بیشتر و کمتر بودن و متاعی فروختن و متاعی خریدن. مدرنیته دقیقا با همین ذهنیت خداحافظی می‌کند و راز غم غربت ما، راز اینکه مدام می‌پنداریم در این دامگه کاسب‌مآب گیر افتاده‌ایم و به خود می‌گوییم «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود» و مدام دل‌آزرده‌ایم که به این دیر خراب‌آباد تاجر‌مسلک آورده شده‌ایم، محو شدن همین روح سلحشوری مردانه است.

مونتسیکو از تجارت دفاع می‌کند و از فایده آن برای حفظ صلح جهانی می‌گوید. اما اضافه می‌کند اگرچه ذهنیت تجاری به تحکیم صلح میان ملت‌ها می‌انجامد، اما همین ذهنیت میان افراد (در واقع در داخل مرزهای یک کشور) مخرب است و کشنده فضایل انسانی. گسترش ذهنیت تجاری میان شهروندان قلب آنان را از عواطف و ارزش‌های انسانی خالی می‌کند و از آن حساب‌گرانی می‌سازد که تنها در اندیشه سود و زیان هستند. دو قرن تجربه تاریخی میان ما و مونتسکیو ایستاده است. و از همین رو نمی‌توانیم با خیال راحت نگرش مثبت مونتسیکو به ذهنیت تجاری و تاثیر آن بر صلح را بپذیریم. شاید نخستین جنگ تاریخ مدرن که با انگیزه‌هایی کاملا تجاری آغاز شد «جنگ تریاک» علیه چین بود که برای نخستین بار هیبت و هیمنه چین را خدشه‌دار کرد و همین باعث بیداری اژدها و ورودش به عصر جدید شد. تجارت می‌تواند باعث جنگ بشود و همواره به نفع صلح نیست. اما با اینهمه  هنوز یک شهود نیم‌سوز در گفتار مونتسکیو هست که درست است: ذهنیت تجاری هزینه جنگ را افزایش می‌دهد. اگر نبود این ذهنیت، و تنها روح سلحشوری بر ما حاکم بود، جنگ‌های عالم بسی بیش از این بود. دقت کنید که تکنیک مدرن گستردگی و خطر جنگ را به شکلی بی‌سابقه و جنون‌‌آمیز افزایش داده است. اگر روح سلحشوری قدیم با این تکنیک مدرن می‌آمیخت نتیجه قطعا کمتر از نابودی کره زمین نبود. اما خوشبختانه بسی چیزها و از جمله ذهنیت تجاری تا حدی مانع گسترش جنگ‌ها شده است.

یک نمونه نزدیک ترکیه و روسیه است: آنچه مانع از جنگ این دو کشور می‌شود مبادلات تجاری روسیه و ترکیه است. باید خوشحال باشیم که نه پوتین پتر کبیر است و نه اردوغان سلطان سلیمان قانونی اگرچه هر دو دلشان غنج می‌زند که این و آن باشند. خبر بد برای آنها و خبر خوب برای مردم روسیه و ترکیه این است که پوتین و اردوغان کاریکاتور مضحکی از آن دو هستند...

ما نیز این دگردیسی را پشت سر گذاشته‌ایم. پرسش اینجاست: آیا باید خشنود باشیم که پاکبازی مردانه رزمندگان دهه شصت جایش را به سرداران کاسب‌کار امروز داده است؟ باید خشنود باشیم که فربه شدن مبادلات تجاری کشور هزینه جنگ را برای همه و از جمله برای برخورداران حکومت افزایش داده است؟ باید خوشحال باشیم که جای شهادت‌طلبی و حسین‌دوستی مومنانه انقلابیون و جنگاوران سال‌های پیش را برندهای بیگانه و لاکچری جوانان نوکیسه و محاسبه‌گری تاجرمسلک پدرانشان گرفته است؟ و سرانجام آیا باید خشنود باشیم که «ذهنیت تجاری» ایدئولوژی مومنانه – سلحشورانه جمهوری اسلامی را از درون استحاله کرده است و راویان رزم به تاجران بزم بدل شده‌اند؟

آری و نه. آری به این خاطر که اگر نبود این ذهنیت تجاری و یا آنچه دوستان چپ گاه «نولیبرالیسم» می‌خوانند (به نظر من گاه به غلط و گاه به درست، درایران می‌توانیم از سیاست‌های اقتصادی نولیبرال به معنای خاص صحبت کنیم اما از «نظم نولیبرال» نه) اکنون هواپیماهای امریکایی بر آسمان ایران می‌غریدند. پذیرفتنش آزارنده است: اما برجام را اخلاص و ایمان محقق نکرد، برجام را اعتراضی مردمی و آزادی‌خواهانه محقق نکرد، برجام را عقل ابزاری و ذهنیت تاجر‌مآب و کاسب‌کار محقق کرد. بله به مال‌های شیک تهران بروید و به خود بگوید ما فعلا صلح را مدیون این تاجران هستیم.

نه، برای اینکه گسترش لجام‌گسیخته این ذهنیت تجاری، در غیبت دموکراسی و حقوق و آزادی‌های اساسی شیرازه اخلاقی و عاطفی جامعه را از هم می‌گسلد و سرچشمه فضایل اخلاقی را می‌خشکاند و رذایل را بر ما حاکم می‌کند. اما راه مقابله با آن به راه انداختن دوباره روح سلحشوری و زهد دینی یا سیاسی نیست. راهش پذیرفتن واقعیت‌های عصر جدید (از جمله حاکمیت بورژوازی ) و تلاشی خرد‌مندانه برای اصلاح امور است.

در جهان بی‌فرشته ما گاه فرشتگان شیطان می‌شوند و شیاطین فرشته، گاه از خیر شر می‌روید و از شر خیر ...  خیر مطلق تنها در «جهانی دیگر» ممکن است. جهانی فراسوی جهان ما. به قول وبر باید عصر جدید را پذیرفت، آغوش کلیساهای کهن [و مساجد و خانقاه‌ها] همیشه به روی ما باز است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر