برای پرهیز از سوءتفاهم: من با این شورشها مخالفم.
چنانکه دیگران هم در این چند روز گفتند و نوشتند این شورشها بیهدف است، شعارهایش
پراکنده و مبهماند، و بیرهبر و بیبرنامه است. بنابراین به نظر من به جایی
نخواهد رسید و به زودی یا خاموش خواهد شد و یا اگر ادامه یابد متاسفانه سرکوب
خواهد شد. اما سخن اصلی این نیست.
1. در این چند روز آنچه حیرتانگیز بود همدستی اکثر
رسانههای داخل و خارج، فارسی و غیر فارسی در برابرشورشها بود. «نظام رسانهای
ایران» اگر بتوان از چنین چیزی صحبت کرد، یکپارچه علیه این تظاهرات بودند. بدون شک
نمیگویم باید هوادار میبودند، اما دستکم در حد حفظ ظاهر هم بیطرفی را رعایت
نکردند و نمیکنند. البته اسثنائاتی وجود دارد. اما قاعده کلی این است.
2. نیروهای اولتراراستگرا، ستایندگان ترامپ و
دوستان، در این چند روز با ادبیات چپ رادیکال به صحنه آمدند و کوشیدند بر موج شورشها
سوار بشوند. عجبا ! فرودستنوازی و ضعیفپروری اینان را کجای دلمان بگذاریم؟
3. برخی از اصلاحطلبان متاسفانه تمام قد در کنار
دستگاه سرکوب ایستادند و فریاد زدند: «سرکوب کنید !». هزارجور میشود موضع سیاستمدارانه
گرفت در این اوضاع. میتوان سکوت کرد، میتوان همدلی کرد با خشمگینان اما راه و
روششان را نقد کرد، چنانکه صادق زیباکلام کرد، اما با هولوهراس و باشتاب سرکوبگران
را به سرکوب دعوت کردن یعنی چه؟ من اسمی بر آن نمیگذارم. هرچه بنویسم توهینآمیز
خواهد بود، بنابراین از خیرش میگذرم.
4. کسانی که در انتخابات هوادار تحریم بودند، این روزها
در نقش دادستان دادگاههای انقلاب آینده ظاهر شدند. «بشناسید، این خائن است، آن
فلان است» و غیره. جنبش سبز جنبش پیوند بود، جنبش همبستگی بود، این فضا فضای
انتقام و کینه است. فضای «لو دادن» است. من از خشمگینان در خیابان سخن نمیگویم،
از کسانی میگویم که راحت در جایشان لمیدهاند و نفرت میپراکنند. این آقایان و
خانمها ظاهرا متوجه وضعیت اضطراری کشور نیستند. متوجه نیستند در این وضعیت، هویت
سیاسی و خط من این است و خط تو آن است، زیادی شیک به نظر میرسد. اینها متعلق به
دوران رفاه و سرخوشی است. وضع اینقدر تباه است، که باید از هرچیزی کوتاه آمد تا
افسار کشور به دست کسی بیفتد که اندکی خردمندتر است. رای دادن یا رای ندادن هویت
سیاسی نیست، تصمیمی است موقت در لحظهای خاص که بعد میتوان تغییرش داد یا نداد.
متاسفانه دارید به اقلیتی هیستیریک و زخمخورده از اکثریت بدل میشوید که فقط در
واکنش منفی به رفتار اکثریت موجودیت و هویت پیدا میکند.
اما سخن اصلی:
5. آنچه در اینجا خواهم گفت دعوتی به دیدن از دوربینی
دیگر، من دو دوربین پیشنهاد میکنم، یکی ملی و دیگری جهانی. ما باید بتوانیم از هر
دو دوربین نگاه کنیم:
ما همزمان در دو نظم ملی و جهانی زندگی میکنیم. اگر
به طور خلاصه و بسیار فشرده بخواهم وضعیت را در این دو نظم توصیف کنم، میگویم: در
نظم ملی با یک الیگارشی مذهبی – نظامی – اقتصادی مواجهایم که پول و ایدئولوژی و
قدرت و ابزار سرکوب در اختیار دارد. در مقابل یک طبقه متوسط بیچاره که مجبور است
با این الیگارشی کنار بیاید تا بقای خود را تضمین کند. و در پایین این طبقه،
اقیانوسی از فقر و فلاکت و مصیبت میخروشد. بخش کوچکی از طبقات پایین اگر به
دنباله ایدئولوژیک الیگارشی حاکم وصل بشوند، دولت خواهند یافت و یک شبه ره صد ساله
خواهند پیمود. اما اکثریتی بیچیز و بینوا نه آیندهای دارند، نه افقی پیش رویشان
است. و متاسفانه چنانکه در این چند روز کاملا مشخص شد، نه صدا و تصویری در نظام
رسانهای ایران دارند.
اما ما همزمان در نظمی جهانی هم زندگی میکنیم. در
نظم جهانی ایران اگرچه قدرتی منطقهای است، اما در برابر ابرقدرتی مثل امریکا کشور
ضعیفی به حساب میآید. در نظم نابرابر جهانی ترامپ و شرکای عربستانیاش به راحتی
میتوانند از شورشهای داخلی ایران به نفع خود استفاده کنند. کاخ سفید این روزها
به اتحادیه مجانین افراطیترین جمهوریخواهان بدل شده است. هر تصمیم عجیبوغریب و
محیرالعقولی میتوانند بگیرند. بیرون آمدن از برجام، وضع تحریمهای جدید، کمکهای
پنهان به بعضی گروههای مسلح در ایران و غیره. هیچ چیزی از اینان بعید نیست.
به هر حال این دو نظام قدرت تودرتو بر روی هم و در هم
قرار گرفتهاند: یکی نظامی ملی، و دیگری نظامی بینالمللی. اینجا فرصت نیست وارد
جزئیات شوم: ماهیت این دو نظام با هم متفاوت است، منطق قدرت و ثروت و ایدئولوژی
هم. آنچه میخواهم بگویم این است که نمیتوان صرفا بر یکی از این نظامها متمرکز
شد و روابط سلطه و سرمایه و ایدئولوژی را در دیگری ندید. اگر وضعیت داخلی ایران
متزلزل شود، ارتجاعیترین نیروهای جهانی در کاخ سفید و عربستان از آنها سود خواهند
برد و نتیجه آن قطعا به نفع ایران نخواهد بود. و اگر ما بنا به دلایل ذکرشده به
گونهای یکطرفه بر روی ثبات و امنیت در داخل تاکید کنیم، عملا به دستگاه سرکوب
الیگارشی حاکم نزدیک شدهایم. این پارادوکس را چگونه باید حل کرد؟
من در اینجا فقط طرح مساله کردم و بدیهی است که پاسخ
حاضر و آماده ندارم. ولی بنا به آنچه گفتم به نظرم میرسد همچنان عاقلانهترین راه
ماندن در خط اصلاحات درونی است. یعنی در جایگاه منتقد میانهرو در نظم ملی قرار
گرفتن، برآیند همه ملاحظات داخلی و خارجی میتواند باشد. رادیکالیسم کور در داخل
دیر یا زود ما را به ارتجاع جهانی وصل خواهد کرد، رادیکالیسم کور در خارج و نظم
بینالمللی که مناسبات داخلی قدرت را نمیبیند، ما را کنار ارتجاع داخلی خواهند
نشاند. ایدهآل، برآمدن راهی مستقل و ملی برای دموکراسی و عدالت اجتماعی است. اما
تا وقتی که چنین مسیری هموار نیست، باید دستکم موقتا در کنار منتقدان میانهرو
نظام فعلی ایستاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر